کد مطلب:150283 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

وقتی شمشیرها دیگر نمی توانند بترسانند
السلام علیك یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائك، علیك منی سلام الله ابدا ما بقیت الله و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتكم.

قبل از هر چیز برای خودم و عزیزان از حضرت اباعبدالله علیه السلام كه مقام ظهور رحمت حق است، این تقاضا را دارم كه اولا: وقتی قلب مان به زیارت آن حضرت می رود، زائرانه این زیارت را انجام دهد و واقعا قصد زیارت آن حضرت را بنماییم، ثانیا: «و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتكم» همواره در عهد حسینی باشیم.

شما می دانید كه كربلا از طریق یك امام معصوم تدوین شده است. و بنده تقاضا دارم كه از این نكته غفلت نكنید، همچنان كه قرآن كریم از طریق خدای حكیم - من لدن حكیم - ظاهر شده است، كربلا هم از طریق یك امام معصوم - كه قلبش قرآن است - ظاهر شده است. پس همچنان كه قرآن ظاهری و باطنی دارد - همان طور كه روایت ها آمده است كه هفتصد بطن دارد - عینا روایت ها شما را متوجه می كند كه كربلا هم، بطن هایی دارد و همچنان كه اگر فقط به ظاهر قرآن بسنده كنید كم ترین ثواب و نتیجه نصیبتان می شود، در مورد كربلا نیز همین موضوع صدق می كند.


درست است كه قرآن این قدر بركت دارد كه نگاه به خطوطش هم ثواب دارد، ولی این قرآن نیامده كه فقط به خطوطش نگاه كنیم، كربلا هم، بطن و ابطن و بطون بعد از بطون دارد. اگر روی این قضیه التفات دارید حالا این مهم پیش می آید كه نگاهمان به كربلا - مثل نگاهمان به قرآن - نگاهی باشد كه طلب ارتباط با بطن های پنهانی و نهانیش را داشته باشد.

این است كه تقاضا دارم از تأكید من بر این نكته غفلت نكنید كه كربلا سر الله است. حتما به این دید نگاه كنید تا آهسته آهسته به لطف الهی اسرار آن برای شما پیدا شود. سر چیزی نیست كه قلب در یك كلمه، در یك روز و بالای یك منبر، بگیرد، اینها همه اش اشاره است تا بلكه خودش بتواند آن سر را به دست آورد. اگر به كسی بگویید از كربلا چیزی بگوید ممكن است بگوید چیزی برای گفتن ندارم. ولی اگر بگویی: چقد به آن باور داری؟ می گوید كه شدیدا باور دارم. اصلا سر یعنی همین، شما اگر بخواهید تفسیر قرآن بگویید، آنچه كه می گویید نسبت به آنچه كه قلب می گیرد خیلی كم است، با توجه به این نكات است كه من هم در حد توان، اصرار به نظر عمیق به كربلا دارم ولی ابدا امید ندارم كه با چند كلمه بتوانم حق مطلب را ادا كنم، شاید تنها اشاره ای باشد به این كه بفهمیم كربلا تدوین صحنه ی حیات بشر است كه توسط وارث آدم تا خاتم صورت پذیرفته. چرا مستحب است شما زیارت وارث بخوانید؟ برای اینكه شما در زیارت وارث متوجه هستید كه همه پیامبران سر الله هستند و كربلا وارث و حاصل تمام اسرار پیامبران است، روی این مطلب بای وقت و دقت قلب گذاشت تا به خوبی بتوانیم كربلا را درك كنیم و مواظب باشیم این فهم قلبی از دست نرود.

شما نگاه یك انسان عمیق دقیق و لطیف القلب را به وجود امام زمان (عج) ببینید، اگر كسی این نگاه عمیق لطیف را نداشته باشد به راحتی وجود امام را منكر می شود. اگر كسی قلبش شدیدا سقوط كرد، نه تنها چیزی از وجود امام زمان (عج) را نمی شناسد، بلكه آنهایی هم كه یك معنویت و ارتباط خاصی دارند، از منظر این فرد، آدم جاهلی جلوه می كنند. در مورد كربلا نیز همین طور است، خطر این كه ما


كربلا را نفهمیم خیلی زیاد است، هر قدر آدم حسی شود، از كربلا چیز كمتری خواهد گرفت و نتیجه اش این است كه آهسته آهسته ارادتش كم می شود. اگر ارادت كسی به كربلا كم شد، پاره ای از رسالت را نمی تواند بفهمد چون «حسین منی» را متوجه نمی شود و نمی فهمد كه «منی» رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله است. بنابراین عزیزان به دنبال این باشید تا بفهمید این «سر الله بودن كربلا» چیست؟ و چرا ملائكه تا قیام قیامت برای كربلای حسین علیه السلام می گریند؟ و این تازه، یك بعد ماجراست. چرا همه ی ائمه و پیامبران به كربلا نظر دارند؟ من ابدا نمی خواهم بگویم كه این مطالب را بدون دلیل بپذیرید، آنچه كه از ما خواسته اند معرفت مناسب با آن واقعیت است، ولی وقتی واقعیت بزرگ است و دارای اسرار غیبی است نباید سرسری گرفته شود.

اجازه دهید به خود قطعه های كربلا و روحی كه در آن جاری است بپردازیم. به این جمله عنایت فرمایید:

نومیدی از خویشتن بدترین بلایی است كه اگر به جان انسان بیفتد همه وجود او را درهم می پیچد. در این حال گمان می كنیم شرارت دشمن است كه ما را می رباید و به وحشت می اندازد و می پنداریم دست های قدرت دشمن است كه ما را به زوال می كشاند، در حالی كه چون ما از خدای عالم و آدم غافل شده ایم خود را به دامن شراره های دشمن می سپاریم و نهضت حسینی از آن ناگفتنی هایی است كه این مسئله را به ما آموخت و راهی بود تا انسان در این بلا گرفتار نشود، و نه تنها عناصر كوچك وحشت، كه بزرگترین حیله های خشونت بی تأثیر گردد.

شما می دانید كه اگر انسان امید رسیدن به هدفی را كه می طلبد، نداشته باشد به تضاد می افتد، چرا كه از طرفی این هدف را می خواهد و از طرف دیگر نمی تواند آن را به دست آورد. و این حالت خیلی كشنده است كه انسان می پندارد این شرارت دشمن است كه او را می رباید و وی را به وحشت می اندازد. این یك پندار بسیار


خطرناك است. اولین سوالی كه باید برای شما پیش بیاید این است كه آیا آنچه ما را در حوادث می شكند پیچیدگی حادثه است یا از دست دادن امید ایستادگی در مقابل پیچیدگی حادثه؟ آیا فكر كرده اید كه امام حسین علیه السلام در خود چه دید كه این همه توصیه برای نرفتن به كوفه و پیش بینی های صحیحی كه اتفاقا همانطور كه آن نصحیت كنندگان به امام می گفتند واقع شد - به معنای شكست خوردن - را به چه چیزی نمی گیرد و حركت خود را آغاز می كند؟ این سر عجیبی است كه امید داریم به حق حسین علیه السلام، برای ما روشن شود.اگر تاریخ را خوب مطالعه كرده باشید می بینید كه همه متفكران مذهبی زمان، مثل ابن عباس و عبدالله بن جعفر و ابن حنیفه به امام حسین علیه السلام گفتند: «حسین اگر به كوفه روی كشته می شوی» «حسین اگر می روی لااقل به طرف عراق نرو»، «حسین اگر می روی، زن و بچه ات را نبر». حسین علیه السلام چه چیزی در خودش می بیند و چقدر به پشتیبانی حق در مسیری كه برای احیاء دین حق انتخاب كرده، اطمینان دارد كه همه این پیشنهادها را به چیزی نمی گیرد؟ حضرت در پاسخ اینها می فرمایند: «شما ناصح خوبی برای ما بودید» نفرمودند: «شما دروغ می گویید» آنها هم دروغ نگفتند، مگر به حضرت نگفتند كه خودت را می كشند و زن و فرزندت را اسیر می كنند و مگر این طور نشد؟ چه چیزی فوق حادثه هاست كه حسین علیه السلام چنین توانی را در خودش می شناسد كه فوق حادثه ها و تحلیلها زندگی كند؟ كسی كه به الفبای كربلا نزدیك شده به این توجه دارد كه این دشمن نیست كه شرارتهایش، انسان را می رباید بلكه این انسان باورناكرده ی خویش است كه طعمه ی شرارت دشمن می شود و چون از خدای عالم و آدم غافل شده خود را به دامن شراره های آتش دشمن می سپارد.

كمی فكر كنید، ببینید، طبیعی ترین موضع گیری در حادثه كربلا این بود كه اباعبدالله علیه السلام در آنجا بگوید كه ما تسلیم شدیم و موضوع تمام می شود. او چه چیزی می بیند كه می گوید اولا تسلیم نمی شویم و ثانیا تا آخرین نفس می جنگیم؟ تا آخرین نفس جنگیدن اباعبدالله علیه السلام غیر از تا آخرین نفس جنگیدن رزمندگان ما در جبهه هاست! رزمندگان ما جلوی خودشان، تمام یاران را كشته نمی دیدند، همه قدرت


را در دشمن نمی دیدند و مطمئنا جبهه های ما از یك زاویه «كل یوم عاشورا» است چرا كه ما در متون مان داریم «لا یوم كیومك یا اباعبدالله». ای حسین هیچ روزی مثل روز تو نیست. كربلا وسعت دیگری را می خواهد نشان دهد، دشمن می خواست به باور حضرت این مطلب را بنشاند كه تحرك شما هیچ فایده ای ندارد ولی حضرت امام سجاد علیه السلام كه حركت امام حسین علیه السلام را خوب می شناسد فرمودند ما رفتیم كربلا و با پیروزی برگشتیم. این دیدگاه را نگاه كنید! دیدگاهی است كه عرف سیاسی و معادلات بشری آن را نمی فهمد و نمی پذیرد و حسین علیه السلام هم می داند كه این فرهنگ، فرهنگی فوق معادلات سیاسی است. نوع نگاه امام حسین علیه السلام مثل نگاه مختار ثقفی نبود، مختار وقتی كه دید محاصره دارالعماره سه ماه به طول انجامید به افراد لشكرش گفت اگر درب دارالعماره را باز كنند ما را می كشند، پس بیایید حمله كنید تا كشته شویم، 14 نفر از افراد پشت به پشت هم دادند، كشتند تا كشته شدند. این دیدگاهی است كه می گوید حالا كه ما را می كشند پس ما هم می كشیم تا كشته شویم، در حالی كه در دیدگاه اباعبدالله علیه السلام تمام حركت، حیات فرهنگی است، اباعبدالله علیه السلام می آید بالای بلندی می ایستد و فریاد می زند: «هل من ناصر ینصرنی» آیا حضرت نمی دانست كسی نیست كه به او یاری برساند و اگر كسی می آمد مگر چند نفر می آمدند؟ به او می دانست، ولی فرهنگی را پایه گذاری می كند تا انسان را فوق تحلیل های سیاسی عافیت طلبانه، و فوق تحلیل همه جبهه های غیر دینی و جبهه های دینی غیر حسینی بكشاند.

می بینید در كربلا بزرگترین حیله ها واقع شد و نهضت حسینی و حكمت حسینی مقابله با این حیله هاست. قوی ترین، منظم ترین، كلاسیك ترین و مستمرترین حیله توسط عبیدالله بن زیاد سیاستمدار جهان آن روز در كربلا پیاده شده است، عبیدالله پسر زیاد است، زیاد متفكر عرب است سعی دارد ظاهرش را مذهبی و قرآن خوان نشان دهد. او حتی در برخورد با اسراء اهل بیت به آیه قرآن تمسك می جوید. سعد ابن ابی وقاص صحابه پیامبر و عمر بن سعد پسرش كه از تابعین به حساب می آید، امام جماعت شهر هستند و در ظاهر آدم های مقدس به تمام معنایند.


شما فكر نكنید كه حسین علیه السلام با یك عده آدم بی تربیت و نفهم روبروست و چنین افرادی حادثه كربلا را به وجود آوردند. اینها همه اش مظلومیت كربلاست كه دشمنانش به زبان و آداب دین سعی می كنند ظاهر شوند ولی موفق نمی شوند تا نقشه خود را كامل پیاده كنند.

شما در تحلیل حركت امام حسین علیه السلام مواظب باشید آنارشیست گری را با نهضت حكیمانه حسینی یك جور ندانید، «آنارشیست» در اصطلاح سیاسی به كسی گفته می شود كه حق یا باطل، همین كه انسانی را ظالم دانست سریعا می كشد. در حركت آنارشیستی حكمت و همه جانبه نگری نیست، یعنی تئوری شخص آنارشیست این است كه ما باید قوی شویم و كسی را كه به نظرمان ظالم رسید بكشیم. شما افراد انقلابی را كه در مقابله با دشمنشان حكمت و همه جانبه نگری ندارند ملاحظه كرده اید. در تاریخ نظر كنید، ببینید هر كس شعور و حكمت مبارزه با ستم را در دستگاه دینی - كه تجلی آن حسین علیه السلام است - نداشته باشد، با انگیزه ی مقابله با ستم، ثناگوی ستمگر می شود!! با امید شكست ستمگر، به پای ستمگر سجده می كند!! نمونه بارز آن، كشورهای شوروی سابق است، اینها امروز در اروپایی شدن از همدیگر سبقت می گیرند. بسیاری از شخصیت های نظام شاه كه نظام شاه را اداره می كردند اول ماركسیست بودند، اینها جزء مخالفین شاه بودند ولی پس از مدتی ثناگوی شاه می شدند. برخی از روشنفكرهای زمان ما كه حسینی نیستند، چون قدرت را در آمریكا می بینند -علی رغم عقیده شان - قبله گاه شان آمریكا شده است. در حكمت حسینی است كه شمشیر بران نه تنها، انسان حسینی شده را ساقط نمی كند، بلكه می پروراند. و انسانهای ضد ظلمی كه معنی به كار بردن حكمت را در كنار طلب عدالت نمی شناختند، خودشان طعمه آن ظلم شدند و در دستگاه ظالم قرار گرفتند. قبل از انقلاب یك كاریكاتور سیاسی پر پیامی بود كه موشی را نشان می داد كه تراكتی به دست گرفته بود و بر روی آن عكس گربه ای را كشیده بود. یعنی نظام شاه كاری كرده كه قربانیان نظام او ثناگوی نظام و فرهنگ شاهی شده اند. و من می خواهم بگویم غیر از حكمت حسینی، همیشه همین طور است.


خودكامگان، به هنگام نومیدی ما از خویش شدت عمل نشان می دهند و حسین علیه السلام ماورای خودكامگی دشمن، او را بررسی و وارسی می كند تا به زانویش درآورد. اما هشدار! و صد هشدار كه نهضت حسینی حكمتی است بسیار دقیق. مواظب باش خود را فریب ندهی و هر حركت ضد ظلمی را شبیه نهضت حسینی ندانی كه «حكمت حسینی» لازمه ی «نهضت حسینی» است و آنكه آن حكمت را نیاموخته چگونه می تواند با انگیزه ی مقابله با ظلم، دشمن را به زانو درآورد و خود در مقابل او به زانو درنیاید. همواره دید ای و باز هم خواهی دید كه در حركتهای تند و شتاب زده و عاری از حكمت حسینی، انسانها بیش از آنكه دشمن را به زانو درآورند خود در مقابل دشمن به زانو درمی آیند. پس هشدار و هرگز غفلت نكن كه نهضت حسینی با حكمت حسینی همراه است.

نظر ما این است كه اباعبدالله علیه السلام عبیدالله و یزید را به زانو درمی آورد و چون نقشه هایشان را از بین برد، آنها قدرت خویش را در نومیدی حسین علیه السلام از قدرت خویش جستجو می كردند و اشتباه فهمیده بودند. در تاریخ خوانده اید كه عبیدالله به جایی رسید كه گفت خدا شمر را لعنت كند، او مرا تحریك كرد، بعد هم از عمر سعد، تنفر خود را اعلام كرد. از همه چیزی عجیب تر، وقتی قافله كربلا به شام رسید جمله یزید این بود كه خدا عبیدالله را بكشد، اگر پسری از من مرده بود بهتر از این بود كه حسین كشته شود. این كار و فرهنگ حسین علیه السلام است كه دشمنانش را به زانو درآورد و آنها را از نظر فرهنگی بی هویت كند. من و شما ابدا با كشته شدن عادی نمی توانیم این كار را بكنیم اما با حكمت و روش حسینی می توانیم. او می داند كه باید دشمن را بررسی كرد كه چگونه به زانو درمی آید و چه چهره ای پشت این اسلحه ها پنهان كرده و چه ضعفی را پوشانده است.

اهل دل می دانند و اعتقاد خود من هم این است كه اسم نهضت حسینی را باید «فص حكمة رحیمیة كلمة حسینیة» گذاشت، یعنی باید از جان و دل تلاش كنیم تا


بفهمیم این حكمت بلورین، در دل این حركات چگونه است. شما دیده اید كه یك لباس حریر هر چه نازكتر، ظریفتر و غیر مرئی تر است قیمتی تر است. گوهر بلورین حكمت حسینی هم چنین است كه دارای حقیقت نامرئی و متعالی در دل حركات و گفتار حسین علیه السلام است. حكمت حسینی را دیدن، حتما نتیجه می دهد به شرطی كه حسینی عمل كنیم. ولی هر حركت ضد ظلمی، حكمت حسینی را دیدن، حتما نتیجه می دهد به شرطی كه حسینی عمل كنیم. ولی هر حركت ضد ظلمی، حكمت حسینی نیست چرا كه حكمت حسینی لازمه نهضت ضد ظلم حسینی است.